شعر طنز خانم متأهل

شعر طنز خنده دار , شعر طنز باحال

شعر طنز کوتاه

باز شوهر بی بهانه
با ادایی کودکانه

هیکل چون استوانه
میکند غر غر به منزل

یادم آید روز اول
گردنش کج, دست و پا شل

پیش بابا موش می شد
سرخیش تا گوش می شد

دختری افتاده بودم
مهربان و آسان بودم

نرم و نازک
شاد و چابک

چشمهایم همچو آهو
عطر موهایم چو شب بو

می شنیدم از لب او
حرفهایی همچو طلسم:

من غلام منزل زادت
جان دهم هر دم به یادت

گر نیایی منزل ی من
می گریزد روحم از بدن

بعد از آن گفتار زیبا
خام گشتم من همانجا

شد به پا جشن عروسی
کیک و شام و دیده بوسی

بعد از آن دیگر ندیدم
هرگز آن اوقات بی اندوه

قسمتم یک مرد جانی
اندکی لوس و روانی

بی اراده همچو یابو!
پرخور و مغرور و پر رو

بشنو از من جان خواهر
هر که کرد این دوران شوهر

خاک بر سر گشت و حیران
شد پشیمان,شد پشیمان, شد پشیمان

 

بیشتر بخوانید:  جوکهای خنده دار شوهر و فامیل شوهر

مطلب پیشنهادی

جوک طنز ماه رمضان

جوک طنز و خنده دار ماه رمضان قابل توجه دوستان … تسکین به دل غمزده …